زخمی تازیانه ارتداد صداقتم در قلعه ای بزرگکهخشت به خشت ازوهم ساخته شده زیر سنگی گران که وزنش حاصل حقارتیست که نگاه عابران ارمغان دارد دست در زنجیری دارم پا در زنجیری دارم زنجیری که باور نمیکنند ، می شود باز گشت و در دست جلادی که انگل وار به گوشتم میزند دشنه جلادی که حاصل گذشته است و دشنه ای که جنسش از خاطرات است و بندی که حاصل نادانیست و بتی که به قیمت اشک میپرستمش و زندانی که خود زندان بان آن هستم و بختی که سیاه نشد ، جز با ظلمت ابلهانهی نا امیدی اینک چه باک ؟ پیکره ای از من بتراشید و هنرتان را جز به آن کار برید کهپستی و بلندی اندامم را ترسیم کنید هنرتان را بیازمایید در تجسم اشتباهات من و بیازمایید که آیا میتوان غم را بااوج و پست وار تراشی نشان داد ؟ و آیا میتوان جز با نگاه ، حس مرگ را تصویر کرد ؟ اینک این خاطرهی من جهان من جز قطعه طلایی نبود درخشان که زمان کدرش میکرد دنیای من جز این نبود حقارتش همچون لذتی بود که در لحظهای پس هیچ از آن باقی نبود ! شگفتا که بدنبال ابلیس جستجو کنی در انگاره ای وحشت افکن که همین قتل اعتیاد گونهی زمان چهرهیپتیارهی ابلیس بود آه اگر سرمایه ای داشتم نه آنچنان که بتوانم بشمارمش آنچنان پر شکوه که در دست محدود ، حد زدهی مبتذل شمارش جای نگیر
سلام مهدی جان: خوبی عزیز؟؟؟؟؟ کم پیدایی؟؟؟؟نیستی؟؟؟؟؟ این شعرت هم زیبا بود..... در ضمن فنتش هم خیلی بهتر از قبلیه........ تو که به من سر نمیزنی و بی معرفتی گفتم من بیام ببینم کجایی نیستی؟؟؟؟؟ قربونت فعلا.....:)))))
سلام
وبلاگ زیبایی دارید.
یه سری هم به ما بزنید.
ممنونم
سلام مهدی جان:
خوبی عزیز؟؟؟؟؟
کم پیدایی؟؟؟؟نیستی؟؟؟؟؟
این شعرت هم زیبا بود.....
در ضمن فنتش هم خیلی بهتر از قبلیه........
تو که به من سر نمیزنی و بی معرفتی گفتم من بیام ببینم کجایی نیستی؟؟؟؟؟
قربونت
فعلا.....:)))))
دارم روی معرفیت فکر میکنم
واقعا تفاوتی نداره ؟
سلام دوست عزیز وبلاکتو دیدم اینایی که نوشتی همش قشنگ بود اما چرا اینقدر تلخ یا اون اسم وبلاگت؟ با اجازت تو رو لینک کردم . خوش باشی