-
به زن، به همه ی زنان وطنم
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 10:05
"به زن، به همه ی زنان وطنم" گیل آوا "تولد" گیل آوا! ای کودک کرانه و جنگل ای دختر ترانه و ابریشم و بلوط از کوره راه دامنه و ده با ما بگو که بوی چه عطری یا بال رنگ رنگ چه مرغی تو را کشاند تا پایتخت مرگ؟ سیاوش کسرایی چشم که خفته بود که چشمانت راه از ستاره جست دست که بسته بود که دستانت از میخ های کلبه...
-
باید باکره باشی
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 12:42
باید باکره باشی باید پاک باشی برای آسایش خاطر مردانی که پیش از تو پرده ها دریدند چرایش را نمیدانی فقط میدانی قانون است، سنت است، دین است قانون و سنت را میدانی مردان ساخته اند اما در خلوت می اندیشی به مرد بودن خدا.. و گاهی فکر میکنی شاید خدا را نیز مردان ساخته اند!!! من زنم با دستهایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 16:09
یه اسم پسرونه که با ؛ ک ؛شروع بشه
-
ثبت احوال خودمونی
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 16:04
سلام دوستای عزیز یه خواهش یه اسم دخترونه خوشکل ایرانی میخام اگه ممکنه نظر بذارید ممنون
-
زنی که بچه میسازد
شنبه 9 بهمنماه سال 1389 20:56
-
پا گشا
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 13:25
ده روز از عروسی گذشت و فردا شب پا گشا . . .
-
با گوگل برقص
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 12:04
نزدیک 90% از بازدید کنندگان یک سایت از طریق موتورهای جستجو به آن می رسند. شما اگر وب مستر هستید و یا وبلاگ دارید این ترفندها خیلی به درد شما می خورد تا با گوگل برقصید. cache:www.mysite.com با استفاده از این دستور، سایت مورد نظر ما اگر توسط گوگل ذخیره شده باشه، آخرین نسخه ذخیره شده در سرورهای گوگل رو برای ما نشون...
-
اینم شاهکار عکاسی عیال . . .
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 17:16
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 خردادماه سال 1388 17:59
خدا جون متشکریم که چشم دادی بهمون واسه گریه کردن و دیدن این دنیای زشت مرسی که پا به ما دادی واسه سگ دو زدن واسه گشتن تو جهنم دنبال راه بهشت آخه شکرت ای خدا واسه جهان به این بدی چی می شد اگه تو دست به ساختنش نمیزدی خدا جون ممنون از از این که دو تا دست دادی به ما تا اونارو رو به هر مترسکی دراز کنیم خدا جون مرسی از این...
-
فسفر . . .
جمعه 1 خردادماه سال 1388 21:30
از سالها پیش شروع کردم به نوشتن . اول برای دل خودم مینوشتم . وقتی برای خودم مینوشتم خدا رو یک همسایه بداخلاق میدیم که منتظره ببینه که من کی یه دونه از اون زرد آلو های زرد و رسیده درختش که آویزون بود توی حیاط ما رو میچینم.به همین دلیل همش تو این خیالات بودم که از سالها پیش شروع کردم به نوشتن . اول برای دل خودم مینوشتم...
-
و سه نقطه . . .
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 08:49
بالاخره این شتر در خونه ما هم خوابیدو بله به سلامتی ما هم قاطی مرغها شدیم.خداییش راست گفتن این شتری هست که در خونه همه میخوابه .من که باورم نمیشد و نزدیک به سی سال تونستم تحمل کنم ولی چکار میشه کرد که جلو این یکی و نمیشه گرفت .البته این شتره ماله یکی دو روز گذشته نیست و تقریبا یک ماهی میشه که حسابی جا خوش کرده . راستش...
-
شهلا دختر فاحشه . . .
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1387 11:24
لبخندی تلخ بر گوشه لبانش نقش بسته بود، پای چپش را جای پای راست قرار می داد و مدام این کار را تکرار می کرد. صدای خش خش پلاستیکی که به همراه داشت در فضای کوچه ی خلوت روستایی دور افتاده از توابع زابل شنیده می شد. کم کم به خانه نزدیک میشد، حس غریبی در وجودش احساس می کرد، قدم هایش لرزان شده بود، نفس هایش به شماره افتاده...
-
یلدای فاحشه . . .
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 09:23
روزى که شیطان تصمیم گرفت یلداى فاحشه را بفریبد بىشک نخستین روزى نبود که ساعتهاى متمادى پشت درهاى خانهى او انتظار مىکشید . یلدا یک هفته بود که از خانهاش بیرون نیامده بود. دلاش مىخواست چند روزى دیگر را هم همینطورى سر کند. صبحها توى رختخواب بیدار بماند، هى غلت بخورد، خودش را به خواب بزند و احیاناً بخوابد. بعد...
-
. . .
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 09:04
-
صدای تیک تیک ساعت
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 18:39
صدای تیک تیک ساعت بد جوری تو ذوقم میزنه ، خودم هم نمیدونم بالاخره قراره چی بشه ، کنج دیوار نم کشیده بود و بوی ناجوری می داد ، ترکهای دیوار از این بو تو هم رفتن و دارن بهم دهن کجی میکنن ، اینها دیگه چی از جونم میخوان .با انگشتی که با آب دهنم خیس شدن ترک دیوارو لمس میکنم ، دیوار با ولع خیسی دستمو میبلعه .انگار اونم...
-
از شاملو
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 17:22
برتر از همه دستمالهای دواوین شعر شما که من به سوی دختران بیمار عشقهای کثیفم افکنده ام - برتر از همه نردبانهای دراز اشعار قالبی که دستمالی شده پاهای گذشته من بوده اند - برتر از غرولند همه استادان عینکی پیوستگان فسیلخانه قصیده ها و رباعی ها وابستگان انجمن های مفاعلن فعالتن ها دربانان روسپیخانه مجلاتی که من به سر درشان...
-
به سارا و دارا
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 16:33
چرا دختر همسایه عروسک برای بازی کردن ندارد در کنار خانه مان فاضلاب جمع شده اه اه چه بوی بدی دارد ...ای وای شهر ما هیچ امکانات تفریحی ندارد ..ای وای چرا ابروهایم اینجوری شده اه اه ...ای وای مدل موهام قدیمی شده ... در کنار خانه مان فاضلاب جمع شده اه اه چه بوی بدی دارد ...ای وای شهر ما هیچ امکانات تفریحی ندارد ..ای وای...
-
کوه از کوه بودنش در می ماند
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1387 16:05
کوه از کوه بودنش در می ماند اگر رنگی دلخوشش کند و یا به طوفانی آرام یابد آب از آب بودنش در می ماند اگر گردابی آرامش دهد یا به گردابی آرام یابد درخت از درخت بودنش در می ماند اگر فصلی آرامش دهد و یا به بارانی آرام یابد من آن شعری را دوست دارم که نه قنداقی نه مرزی نه جایی خواب هایش را آرام نکند و درد هایش هیچ وقت تسکین...
-
وطن !
دوشنبه 17 تیرماه سال 1387 22:03
وطن ! نامت را کلوخ میگذارم به آن اندازه که در مشت شعرم جای گیری و خود را جرعه ای آب می نامم به آن اندازه که در پلک سنگی جای گیرم اول تو را می آورم و می اندازم در دست احساسم تا چون خوابم تکه تکه شوی بعد در گودی چشمانم می گذارمت - وقتی جمعت کردم ذره ای از تو را نشان می دهم. بر سر تو می ایستم تا در کشتزار خون من سبز شوی...
-
بابا آب داد
شنبه 1 تیرماه سال 1387 20:26
بابا آب داد آ غیر آخر ا آخر ب ی غیر آخر ب آخر بابا نان نداد صدای هجی نان از فرسنگها دور به گوش میرسد ولی بوی نان هر گز به خانه ام نرسید . پوچ
-
میان واژه تو و چشمه فاصله ای نیست
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1387 11:48
میان واژه تو و چشمه فاصله ای نیست میان قلم تو و ساقه (نی) فاصله ای نیست میان درون تو و آتش فاصله ای نیست میان نفس تو و کلام فاصله ای نیست اینک تو ، سنگ نبشته تاریخی و با خواندن ، قامت باد را سرخ میکنی تو با بال میبینی و با چشمت سرزمین این سوز را پروانه میکنی برگ که کشته شود ، نمیتوانی نوکت را قفل کنی تو ! زندگیت ته...
-
قصد من اینست : . . .
سهشنبه 21 خردادماه سال 1387 10:03
قصد من اینست : این کوزه سر و گردنم را در هم شکنم و دیگر بار گل آن را ورز دهم . چرا که چند وقتی است آب خیال از آن میچکد و شعرهایم را خنکا نمیبخشد و واژه هایم دیگر به آن نمی چسبد . من قصد دارم توده خرمن کوچک درونم را گورستان شعرهای مرده ام سازم . قصد من نیست گرد گورها حصار بچینم یا ر سنگ گورها نوشته ای بنویسم . تصمیمم...
-
هفده
شنبه 18 خردادماه سال 1387 19:20
هفده دست تو چه قدر تاخیر دارد وقتی که چای گرم می شود و تو چای سرد را تعارف می کنی دو سه ماه دیگر این اطلسی که تو کاشته ای گل می دهد من به ساعت نگاه می کنم تو می میری شمع روشن را به اتاق آوردند اطلسی گل داده است قطار در سپیده دم کنار اطلسی منتظر تو در باد ایستاده است گل اطلسی بر سینه تو بود وقتی تو را برای دفن می بردند...
-
شانزده
شنبه 18 خردادماه سال 1387 19:19
شانزده پنهان نمی کنم خانم ها آقایان من نیز می دانم که میوه در سوگواری طعم ندارد حرف اگر بزنیم حرف آوازهایی ست که زیر باران هم می توان خواند
-
پانزده
شنبه 18 خردادماه سال 1387 19:17
پانزده در این ایوان که اکنون ایستاده ام سال تحویل می شود در آن غروب ماه اسفند از همه ی یاران شاعرم در این ایوان یاد کرده ام مادرم در این ایوان در روزی بارانی سفره را پهن کرده بود برای فهرست عمر من ناتمام گریه کرده بود همه ی عمر در پی فرصتی بود که برای من در این ایوان از یک صبح تا یک شب گریه کند شفای من سالهای پیش در...
-
چهارده
شنبه 18 خردادماه سال 1387 19:15
چهارده اتاق فرسوده است آینده کدر شد صورت من کو ؟ من با این صورت عاشق شدم امتحان دادم قبول شدم ساز شنیدم دشنام دادم دشنام شنیدم گرسنه شدم باران خوردم سیر شدم رنگ شناختم رنگ باختم سفید شدم خوابیدم بیدارشدم مادرم را صدا کردم تو را صدا کردم جواب دادم خواب رفتم عینک زدم سفر رفتم غم داشتم ماندم آمدم در آینه نگاه کردم سفر...
-
سیزده
شنبه 18 خردادماه سال 1387 19:13
سیزده با لبخند نشانی خانه ی تو را می خواستم همسایه ها می گفتند سالها پیش به دریا رفت کسی دیگر از او خبر نداد به خانه ی تو نزدیک می شوم تو را صدا می کنم در خانه را می زنم باران می بارد هنوز باران می بارد
-
دوازده
شنبه 18 خردادماه سال 1387 19:09
دوازده روزی آمده بودی که من تمام نشانی ها را نوشتم با خط بد نوشتم و تو تمام خانه ها را گم کردی بمن نگفتی همسایه ها گفتند دیر آمدی پنجره بوی رطوبت داشت به من نگفتی که بیرون از خانه باران است
-
یازده
شنبه 18 خردادماه سال 1387 19:06
یازده من همیشه با سه واژه زندگی کرده ام راه ها رفته ام بازی ها کرده ام درخت پرنده آسمان من همیشه در آرزوی واژه های دیگر بودم به مادرم می گفتم از بازار واژه بخرید مگر سبدتان جا ندارد می گفت با همین سه واژه زندگی کن با هم صحبت کنید با هم فال بگیرید کمداشتن واژه فقر نیست من می دانستم که فقر مدادرنگی نداشتن بیشتر از فقر...
-
ده
شنبه 18 خردادماه سال 1387 19:03
ده از دور حرکت می کنیم تا به نزدیک تو برسیم تو اگر مانده باشی تو اگر در خانه باشی من فقط به خانه تو آمدم تا بگویم آواز را شنیدم تمام راه از تو می خواستم مرا باور کنی که ساده هستم تو رفته بودی اکنون گفتم که تو هستی تو اگر نبودی نمی دانستم که می توانم باران را در غیبت تو دوست بدارم