ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
وطن !
نامت را کلوخ میگذارم
به آن اندازه که در مشت شعرم جای گیری
و خود را جرعه ای آب می نامم
به آن اندازه که در پلک سنگی جای گیرم
اول تو را می آورم و می اندازم در دست احساسم
تا چون خوابم تکه تکه شوی
بعد در گودی چشمانم می گذارمت
- وقتی جمعت کردم
ذره ای از تو را نشان می دهم.
بر سر تو می ایستم
تا در کشتزار خون من سبز شوی
می ایستم و اندکی بر تو می بارم
یا گریه میکنم
تا بالا رود قامت سبز تو
دراز است . . . دراز است
این فصل غربت و غریبی ام
می ایستم ، می ایستم ، می ایستم
تا صنوبر شوی
جان من ! صنوبر !
اینک تو از آن منی
از این رو چنین کردم
تا تابوتم شوی .
شیر کو بی کس
سلام
بسیار زیبا نوشته بودی البته متوجه نشدم که از دل خودت تراوش کرده یا نقل قول بوده ولی هرچه که بود زیبا بود.
سلامت و پیروز باشی.