پوچ
پوچ

پوچ

میان واژه تو و چشمه فاصله ای نیست

میان واژه تو و چشمه فاصله ای نیست

میان قلم تو و ساقه (نی) فاصله ای نیست

میان درون تو و آتش فاصله ای نیست

میان نفس تو و کلام فاصله ای نیست

اینک تو ، سنگ نبشته تاریخی

و با خواندن ، قامت باد را سرخ میکنی

تو با بال میبینی

و با چشمت سرزمین این سوز را پروانه میکنی

برگ که کشته شود ، نمیتوانی نوکت را قفل کنی

تو !

زندگیت ته نشین خاک است و

دست آب به هم ات می زند

آب که کور شود نمی توانی پنجره آبشار را ببندی

تو !

یال اسب این کوههایی

کره نسیمی را که ذبح کنند هرگز نمیتوانی شیهه آتشینت را خفه کنی

خورجین شعرهای بارانی ات را بر دوش گیر

از معبر گل به میان ایل روشنایی رو

و گردن جنگل را در آغوش گیر

های !

خورجین آواز و آلاله ات را بردار

و از معبر آب به درون صدای مردم رو

و آن فصل سوخته و بریان را دیدار کن

 

 

                                                               شیرکو بی کس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد